• وقتی از شرایط کافکایی حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟
  • «حتی در 'محاکمه' که به نظر مسقیماً متمرکز بر بوروکراسی است، قوانین مبهم و آیین‌های دادرسی گیج‌کننده به چیزی بسا ترسناکتر اشاره دارند. گواهی بر این که نیرو محرکه هولناک سیستم حقوقی، حتی به دست مقامات ظاهراً قدرتمند نیز غیرقابل توقف است. چنان سیستمی که به عدالت خدمتی نمی‌کند بلکه تمام عملکردش در راستای دائمی کردن نقش خویش است، چیزی که هانا آرنت سالها پس از مرگ کافکا به آن جباریت بدون جبار لقب داد.»

برچسب‌ها: کافکا, بوروکراسی
+ نوشته شده در  3 Nov 2017ساعت 16:42  توسط نوستالژیک  | 

  • حشره، صبح که با شکمی قهوه ای و گنبد مانند و تنی سخت مانند زره از خوابِ آشفته‎ای پرید، خیال کرد به حشره تمام عیار عجیبی مبدل شده؛ اندکی که فکر کرد به یاد آورد از بدو شفیره‎گی نیز حشره ای بیش نبوده است که هر شب خواب انسانی منفعل به نام گرگوآر سامسا را می‎دید...اینجا دیگر قوه ی تحلیلش کم آورد، پس در همان حال شروع به خاراندن شکمش کرد.

برچسب‌ها: کافکا
+ نوشته شده در  9 Sep 2012ساعت 15:56  توسط نوستالژیک  | 

  • کافکا اسطوره ی همه جور سردرد است انگار. در اکثر نامه هایش ردی از آن می شود دید؛ از سردرد سوزنی در اکسیپیتال تا سردرد منتشر و گنگ در پیشانی تا سردرد انقباضی نوبه ای در شقیقه ها و انواع دیگر. فقط وقتی از سردرد خلاص می شود که یک شب بعد از ده دقیقه خون بالا آوردن می فهمد سل دارد. به فلیسه می نویسد عزیزم، سردرد دیگر به سراغم نمی آید فقط گاهی سرفه می کنم، گاهی مختصری تب می کنم، گاهی شب ها کمی عرق می کنم، اما به هر حال بهتر از این چند سال آخرم. بعد می میرد. سالها پیش از آن که سه تا از پنج معشوقه اش را در کوره سوزانده باشند.

برچسب‌ها: کافکا, مرگ
+ نوشته شده در  12 Apr 2012ساعت 15:53  توسط نوستالژیک  |