- در واقع افسردگی شبیه شبح کوسهایست که زیر قایق وارفتهمان میچرخد؛ و ممکن است سالها بچرخد یعنی تمام مدتی که در اختلاط با دوستان میگوییم یا میشنویم "دیگه هیچی حال نمیده". تا لحظهای که لیز میخوری و در آب میافتی و کارت تمام میشود. در آن خاطرات ویلیام استایرن -ظلمت آشکار- این لحظه کنار گذاشتن الکل و عود سوگواری ناتمام مرگ مادر در جوانی بود. برای رومن گاری رفیقش، طلاق و خودکشی ژان سیبرگ. وقتی کوسه دارد پایینت میکشد تو در تقلاّی رو به بالایی و هیچوقت کوسه را نمیبینی. خود استایرن هم از استعاره «زیر آب» استفاده میکند.
- از میان صدها کتاب دستِ دوم در چند قفسه تصادفاً سه کتاب برداشتم که همگیشان را یکنفر در سالهای مختلف به صاحب اصلی هدیه کرده بود، و او هم نهایتاً فروخته بود به این کهنهفروشی. یعنی صد در صد شباهت سلیقه با یک آدم نادیده در بیست سال پیش.
- مسئلهای که در کتاب خاطرات گورباچف و از زاویهای کلّی توجهام را جلب کرد شاید بتوان با عنوان «بحران نتیجه» یا نقصان فیدبکی که سیستم از تحقّق ایدههایش میگرفت شرح داد. گورباچف در 1986 طرحهای اصلاحی معروف خود را کلید زد. این تن دادن به اصلاح نه از سر شکمسیری و برای خالی نبودن عریضه که حاصل یک خودآگاهی ایدهآلیستی خام بر ضرورت داخلیِ پای گذاشتن به چنین مسیر ناهمواری بود. هیچ تعجبی نداشت که در هیات حجیم تصمیمساز شوروی، طیفی محافظهکارتر از گورباچف و طیفی پیشروتر از او حاضر باشند اما همه این نیروها علیرغم دُگمهایی که داشتند در مجموع با یکدیگر کار میکردند. طیّ روند عمومی تصمیمسازی، هستهی مصمّمِ به اصلاح ایدههای خود را پرورانده و به محک بوروکراتیک هیئت حاکمه که شامل انواع کنگرهها و شوراهای ریز و درشت بود میگذاشتند؛ پس از چکشخواریهای متعدد از سوی دو طیف ذکر شده، ایده جهت اجرایی شدن ابلاغ میشد. اما حاصل کار چه بود؟ نتیجه در اکثر موارد نه تنها عکس چیزی از آب درمیامد که سران سیستم میخواستند بلکه عملاً تبدیل به یک تهدید میشد. مثلاً طرحی که قرار بود برای مبارزه با درآمدهای غیرقانونی، دزدان و جاعلان و رانتخواران را هدف بگیرد در عمل تبدیل به اهرم فشاری بر صنعتگران، کارگران و دلالان کوچک و کمبضاعت میشد و هیچ ارزش افزودهای نداشت. طرح استانداردسازی کیفیت تولید فرآوردها که شرکتها و موسسات دولتی و غیردولتی را ملزم به اخذ گواهی کیفیت ملی میکرد در عمل به کاهش دستمزد و سنگاندازی بر سر راه تولید تعبیر و پس از مدتی متوقف شد. طرح مبارزه با عرضه الکل به منظور افزایش راندمان اجتماعی باعث توقف گردش شکننده پول در بازار مواد مصرفی و دهها مشکل اجتماعی و درمانی دیگر میشد.[مردم ادکلنهای ارزان قیمت را رقیق کرده و سر میکشیدند!] طرح تعویض اسکناسهای درشت که قرار بود پول موجود در دستان مافیاهای اقتصادی را عقیم کند فقط با اغتشاش و صفهای طویل مردم در بانکها روبرو شد و نخست وزیر کشور را واداشت تا در مصاحبه با خبرگزاریها خبر از توطئه بانکهای خارجی برای بیثبات کردن نظام پولی بدهد، توجیهی بر تخمین اشتباه تیم اقتصادی خود او که حتی برای گورباچف هم مسخره میامد. طرحهای کارشناسی در راستای افزایش عایدیهای دولت هیچ همبستگی با افزایش تولید چه از نوع صنعتی و چه کشاورزی نشان نمیداد و این تولید بود که هر روز بیش از پیش سقوط میکرد و منجر به شیوع تورمی پنهان میشد. این یعنی بوروکراتها به شکلی ناخودآگاه کاملاً برخلاف تز رایجِ تبدیلِ تهدید به فرصت عمل کرده و از هر فرصتی یک تهدید میساختند. ناکارآمدی اقتصادی در سیستمی که سیاستش جوهر یکسانی با اقتصاد داشت به سکتاریستی شدن اختلافات سیاسی درونی دامن میزد و از آنجا که برای تصویب هر ایده اقتصادی وفاق سیاسی نیز الزامی بود عملاً دور باطلی از ناکارآمدی شکل میگرفت. به طور خلاصه میتوان گفت سیستم تمام «عقلانیت ایدئولوژیک» خود را به کار میگرفت تا از اصلاحات ضروریاش نتیجه بگیرد اما به دلیل محاط بودن در این ترکیب ناممکن و کوری به محدودیتهای معرفتشناختی این نوع عقل، بیشتر به سفینهای میمانست که هر چه دور خود میچرخید صعود نمیکرد که در تاریکی محض پایینتر هم میرفت. گورباچف در توصیف این وضعیت مینویسد تا زانوهایمان در بنزین فرو رفته بودیم و فقط خردک شرر یک ته سیگار کافی بود تا کارمان را بسازد.
- آن جرقّه، کودتای 1991 محافظهکاران هراسان از باختن جایگاه خود در نظم-آشوب جدید بود که تحت لوای دفاع از یکپارچگی اتحادیه و مسکومحوری کهن توجیه میشد. طنز روزگار اینکه حتی همان آخرین ایده نیز در اجرا شکست خورد: کودتا چون قایقی کاغذی وا رفت و طیف حامی گسست را بر لزوم فروپاشی اتحادیه مصممتر کرد.
برچسبها: سیاست, شوروی, بوروکراسی