- بازماندهی روز، شاهکار مهجور جیمز آیوری، بر اساس نوول کازئو ایشیگورو. در ذهنم دنبال چند فیلمنامه اقتباسی میگشتم که در عین وفاداری به متن، حتی از اصل منبع خود نیز پرمایهتر شده باشند. آنتونی هاپکینز و اما تامپسون در اوج، مغناطیس عاطفی بیسرانجام در نهایت شدت، کارگردانیِ بینقص روایتی کمفراز و نشیب، واندوه روزگارِ رفته، آه امان از اندوه.
- یک نمونه از نگاه فاضلنمایی که میخواهد جامعالاطراف باشد اما در نهایت به ورطه کینتوزی و سانتیمانتالیسم میافتد. به فمینیسم لیبرال از جانب جمعگرایان نقدهایی وارد است از جنس نقدهایی که به هر فرآورده لیبرالی دیگر نیز وارد شده است؛ اینکه فمینیسم لیبرال همانقدر که دلمشغول مبارزه برای حقوق فردی -اعم از رفع تبعیض و برابری در مقابل قانون و عرصه عمومی، و نیز تحقق آزادیهای فردی و اجتماعی- هست درگیر مناسبات جامعه به مثابه یک کل نمیشود؛ اینکه صرفاً بر نقش فرهنگ در «زن» شدن زنان پای میفشارد؛ و اینکه غایت جدّ و جهد خود را بیرون کشیدن زن از نقشهای طبیعی و تاریخیاش همچون مادری و نشاندن در جایگاه یک شهروند بدون جنسیت تعریف میکند. میتوان با هریک از این آرا موافق یا مخالف بود اما این که، به قول نویسندگان متن زنان-مردان برابریخواهی را چون مظنونانی به پیشگاه خود فراخوانده و بخواهیم به «امتیازات طبقاتی و اتنیکی خود اعتراف کرده و فضای رسانهای را به بقیه زنان به حاشیه راندهشده واگذار کنند»، یا سخن گفتن «فمینیسم مرکز» را به مثابه خاموش کردن صدای «زنان کارگری که ماههاست حقوق نگرفتهاند، زنان افغان بدون حقوق شهروندی، زنان بلوچ با شوهر اعدامی، الخ» بدانیم، نقد نیست، کینتوزی کور است. کور بدین معنا که فاقد زمینیست تا در نقد خود بر آن بایستد. نه مانند نظرگاه فمینیسم مارکسیستی جزئاً ایده اقتصادی-طبقاتی خاصی را پیش رو میگذارد، و نه مانند سوسیال فمینیستها که دغدغه «مردسالاری» را همزمان با «سرمایهداری» دنبال میکنند، برای نوعی وحدت مبارزاتی در این راستا مفهومسازی میکند. صرفاً کروشه گشادی است که از کوبانی تا بلوچستان را با تکیه بر کلیدواژهی زن در بر خود میگیرد. چنین برداشتی از خواهری زنان ممکن است اخلاقی، انسانی و خیرخواهانه باشد اما گشادی بیش از حدش حتی مانع از طرح مسئله است چه برسد به کوشش در جهت یافتن پاسخی همدلانه. اینکه حرف نزنند مگر حرف مرا نیز بزنند آوانگارد نیست، ارتجاع محض است.
برچسبها: فمینیسم
- جواد صالحی اصفهانی استاد اقتصاد دانشگاه پلیتکنیک ویرژینیاست و تا جایی که دنبال کردهام در تحلیلهای خود پیشآگهی خوبی نسبت به وضعیت میدهد. اینجا میگوید سال گذشته با رشدی 11درصدی بهترین سال اقتصادی ایران پس از سقوط قیمت نفت بوده است و درآمد سرانه به طور متوسط 6% افزایش داشته است اما به شکلی کاملاً نابرابر: تهران 10%، سایر مناطق شهری 6% و روستاها 3.4%. صالحی اصفهانی میگوید افزایش درآمدهای ناشی از نفت بیش از هر جای دیگر کشور در تهران لمس شده است و لااقل دو سال طول خواهد کشید تا به سایر مناطق سرریز کند. مسئلهای که کسی مثل روحانی با توجه به پایگاه رای خود در شهرهای بزرگ نمیتواند از آن ناراضی باشد. همچنین رشد اقتصادی در غالب افزایش درآمد در دهکهای متفاوت به شکل کاملاً متفاوتی اتفاق افتاده است: صدک نودم (دهک ثروتمند جامعه) 7.5% رشد درآمد داشتهاند، صدک پنجاهم یا همان طبقه متوسط میانی 3.9% و صدک دهم (پایینترین دهک فقیر) منهای یکدرصد، یعنی نه تنها چیزی به دست نیاوردهاند که از دست هم دادهاند.
- این دادهها تصویر جامعی را از اقتصاد سیاسی آنطور که در جریان است پیش رو میگذارد. ما با ایرانهای متفاوتی طرفیم.
برچسبها: اقتصاد
- در ژانویه 2008 الیزابت فریتزل 42 ساله به پلیس شهر آمستتن اطریش مراجعه و اظهار کرد تمام بیست و چهار سال گذشته را در یک کوریدور مخفی در زیرزمین خانه پدری محبوس بوده و به عنوان برده جنسی مورد سواستفاده پدر قرار گرفته است. پرونده فریتزل تنها سه سال بعد از واقعه مشابهی به نام پرونده پریکلوپیل اتفاق میافتاد که در آن یک تکنسین مخابرات دختری 10 ساله را ربوده و هشت سال در زیرزمین خانه خود به عنوان برده در حبس نگهداشته بود.
- اولریش زایدل کارگردان جسور اطریشی، در مستند خود «In The Basement» نخی را که فریتزل و پریکلوپیل داده بودند، بی هیچ اشاره مستقیمی به آنها دنبال میکند. زیرزمین در فیلم او جاییست شبیه ارض ملکوت عرفا، با این تفاوت که اینجا به جای فیض آسمانی با مکنونات عمق ضمیر انسان مواجه میشویم. اطریشیهای زایدل هرچند در ابتدا مرموز ولی به هر حال بیآزار به نظر میرسند؛ زنی که هر روز پایین میرود تا دقایقی برای عروسکی نوزادنما نقش مادر را بازی کند، شکارچیان خارجیهراسِ سالمندی که در یک زیرزمین تغییر کاربری یافته تمرین تیراندازی میکنند و غیره. ولی به تدریج سر و کله ویردهایی از جنس کارکترهای پازولینی پیدا میشود: نگهبان شبکار سالن نمایشی که روزها به عنوان برده جنسی زن میانسالی کار میکند، ماچویی حرفهای که فوت و فن ارضا را در زیرزمین مجهز خود پیاده میکند، پیرمردی الکلی و دوستان نوازندهاش که زیرزمین خانه را به پاتوق یادبود نازیها و گرامیداشت پیشوا تبدیل کردهاند، و زن مازوخیستی که کارمند یک خیریه کاتولیک است. در یک کلامِ دلوزی: همه میکروفاشیستها، نه ذاتاً شرور که سوژههای تنها با امیالی سرگردان و منحرف شده.
- جالب است بدانیم زایدل که فیلمش را سه سال قبل از انتخابات پارلمانی سال گذشته اطریش ساخته بود ناخواسته در قامت جامعهشناس مسلح به پیشآگهی سیاسی ظاهر شد. انتخاباتی که در آن روند از دست دادن کرسی برای حزب سوسیالیست به حداکثر رسید و حزب راست محافظهکار، ضد مهاجرت و پانژرمنِ «آزادی» به بزرگترین پیروزی بیست سال گذشتهاش دست یافت.
برچسبها: فاشیسم
- نظریه فوئرباخ، کیفر را بر بنیاد تهدید استوار میسازد و میگوید که هرگاه کسی، به رغم تهدید، مرتکب جرمی شد باید کیفر ببیند زیرا مجرم پیش از ارتکاب جرم، از آن آگاه بوده است. اما، تهدید تا چه حد با حق سازگار است؟ تهدید چنین فرض میکند که آدمیان آزاد نیستند و میکوشد آنان را با نمایشِ فلان شرارت مجبور سازد. اما حق و عدالت باید جایگاه خود را در آزادی و اراده بجویند نه در آن نبودِ آزادی که هدف تهدید است. توجیه کیفر از این راه، بدان میماند که چوبی را به سگی نشان دهیم؛ معنای این توجیه این است که با آدمی، به جای آن که شرف و آزادی او را محترم بداریم، مثل سگ رفتار کنیم. اما، تهدیدی، که شاید در نهایت، کسی را بدان وادارد که آزادی خود را با پایداری در برابر آن نشان دهد، عدالت را یکسره کنار میگذارد. اجبار روانشناختی، تنها، میتواند به تفاوتهای کمّی و کیفی در درون جرم ربط پیدا کند، نه به ماهیت جرم، و هر نظام قانونی که از این آموزه زاده شده باشد بنیاد درستی ندارد.
- هگل، عناصر فلسفه حق
- حق مجرد، بند 99
برچسبها: سیاست, هگل