• مسئله‌ای که در کتاب خاطرات گورباچف و از زاویه‌ای کلّی‌ توجه‌ا‌م را جلب کرد شاید بتوان با عنوان «بحران نتیجه» یا نقصان فیدبکی که سیستم از تحقّق ایده‌هایش می‌گرفت شرح داد. گورباچف در 1986 طرحهای اصلاحی معروف خود را کلید زد. این تن دادن به اصلاح نه از سر شکم‌سیری و برای خالی نبودن عریضه که حاصل یک خودآگاهی ایده‌آلیستی خام بر ضرورت داخلیِ پای گذاشتن به چنین مسیر ناهمواری بود. هیچ تعجبی نداشت که در هیات حجیم تصمیم‌ساز شوروی، طیفی محافظه‌کارتر از گورباچف و طیفی پیشروتر از او حاضر باشند اما همه این نیروها علیرغم دُگمهایی که داشتند در مجموع با یکدیگر کار می‌کردند. طیّ روند عمومی تصمیم‌سازی، هسته‌ی مصمّمِ به اصلاح ایده‌های خود را پرورانده و به محک بوروکراتیک هیئت حاکمه که شامل انواع کنگره‌ها و شوراهای ریز و درشت بود می‌گذاشتند؛ پس از چکشخواریهای متعدد از سوی دو طیف ذکر شده، ایده جهت اجرایی شدن ابلاغ می‌شد. اما حاصل کار چه بود؟ نتیجه در اکثر موارد نه تنها عکس چیزی از آب درمیامد که سران سیستم می‌خواستند بلکه عملاً تبدیل به یک تهدید می‌شد. مثلاً طرحی که قرار بود برای مبارزه با درآمدهای غیرقانونی، دزدان و جاعلان و رانتخواران را هدف بگیرد در عمل تبدیل به اهرم فشاری بر صنعتگران، کارگران و دلالان کوچک و کم‌بضاعت می‌شد و هیچ ارزش افزوده‌ای نداشت. طرح استانداردسازی کیفیت تولید فرآوردها که شرکتها و موسسات دولتی و غیردولتی را ملزم به اخذ گواهی کیفیت ملی می‌کرد در عمل به کاهش دستمزد و سنگ‌اندازی بر سر راه تولید تعبیر و پس از مدتی متوقف شد. طرح مبارزه با عرضه الکل به منظور افزایش راندمان اجتماعی باعث توقف گردش شکننده پول در بازار مواد مصرفی و دهها مشکل اجتماعی و درمانی دیگر می‌شد.[مردم ادکلنهای ارزان قیمت را رقیق کرده و سر می‌کشیدند!] طرح تعویض اسکناسهای درشت که قرار بود پول موجود در دستان مافیاهای اقتصادی را عقیم کند فقط با اغتشاش و صفهای طویل مردم در بانکها روبرو شد و نخست وزیر کشور را واداشت تا در مصاحبه با خبرگزاریها خبر از توطئه بانکهای خارجی برای بی‌ثبات کردن نظام پولی بدهد، توجیهی بر تخمین اشتباه تیم اقتصادی خود او که حتی برای گورباچف هم مسخره میامد. طرح‌های کارشناسی در راستای افزایش عایدی‌های دولت هیچ همبستگی با افزایش تولید چه از نوع صنعتی و چه کشاورزی نشان نمی‌داد و این تولید بود که هر روز بیش از پیش سقوط می‌کرد و منجر به شیوع تورمی پنهان می‌شد. این یعنی بوروکراتها به شکلی ناخودآگاه کاملاً برخلاف تز رایجِ تبدیلِ تهدید به فرصت عمل کرده و از هر فرصتی یک تهدید می‌ساختند. ناکارآمدی اقتصادی در سیستمی که سیاستش جوهر یکسانی با اقتصاد داشت به سکتاریستی شدن اختلافات سیاسی درونی دامن می‌زد و از آنجا که برای تصویب هر ایده اقتصادی وفاق سیاسی نیز الزامی بود عملاً دور باطلی از ناکارآمدی شکل می‌گرفت. به طور خلاصه می‌توان گفت سیستم تمام «عقلانیت ایدئولوژیک» خود را به کار می‌گرفت تا از اصلاحات ضروری‌اش نتیجه بگیرد اما به دلیل محاط بودن در این ترکیب ناممکن و کوری به محدودیتهای معرفت‌شناختی این نوع عقل، بیشتر به سفینه‌ای می‌مانست که هر چه دور خود می‌چرخید صعود نمی‌کرد که در تاریکی محض پایین‌تر هم می‌رفت. گورباچف در توصیف این وضعیت می‌نویسد تا زانوهایمان در بنزین فرو رفته بودیم و فقط خردک شرر یک ته سیگار کافی بود تا کارمان را بسازد.
  • آن جرقّه، کودتای 1991 محافظه‌کاران هراسان از باختن جایگاه خود در نظم-آشوب جدید بود که تحت لوای دفاع از یکپارچگی اتحادیه و مسکومحوری کهن توجیه می‌شد. طنز روزگار اینکه حتی همان آخرین ایده نیز در اجرا شکست خورد: کودتا چون قایقی کاغذی وا رفت و طیف حامی گسست را بر لزوم فروپاشی اتحادیه مصمم‌تر کرد.

برچسب‌ها: سیاست, شوروی, بوروکراسی
+ نوشته شده در  24 May 2018ساعت 20:38  توسط نوستالژیک  | 

  • وقتی از شرایط کافکایی حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟
  • «حتی در 'محاکمه' که به نظر مسقیماً متمرکز بر بوروکراسی است، قوانین مبهم و آیین‌های دادرسی گیج‌کننده به چیزی بسا ترسناکتر اشاره دارند. گواهی بر این که نیرو محرکه هولناک سیستم حقوقی، حتی به دست مقامات ظاهراً قدرتمند نیز غیرقابل توقف است. چنان سیستمی که به عدالت خدمتی نمی‌کند بلکه تمام عملکردش در راستای دائمی کردن نقش خویش است، چیزی که هانا آرنت سالها پس از مرگ کافکا به آن جباریت بدون جبار لقب داد.»

برچسب‌ها: کافکا, بوروکراسی
+ نوشته شده در  3 Nov 2017ساعت 16:42  توسط نوستالژیک  | 

  • دارویی وارداتی و کلیدی در درمان یک بیماری خاص را در نظر بگیرید که تهیه آن با شمول بیمه از داروخانه های تحت تکفل دولت n میلیون تومان و به صورت آزاد از همان داروخانه ها 8n میلیون تومان است. این دارو هیچ جایگزین ارزانتر یا مشابه داخلی ندارد و پروتکل درمانی استاندارد آن چندین ماه مصرف را توصیه کرده است که بی آن اثرگذاری مطلوب نخواهد بود. بیماری را ببینید که در میانه درمان بیماری سخت خود قرار داشته و به روال مالوف جهت تهیه دارو به داروخانه مرکزی مراجعه کرده و پس از مکثی طولانی با پاسخ اپراتور تایید نسخ تامین اجتماعی مواجه می‌شود: متاسفانه دارو از شمول بیمه خارج شده است و قیمت آن 8n میلیون تومان خواهد بود. بیمار با شگفتی و اعتراض بیان می‌کند که او در میانه پروسه درمان قرار داشته، عطف قانون به ماسبق ممکن نیست و امکان پرداخت چنین هزینه گزافی را ندارد. اپراتور با خونسردی اعلام می‌دارد بخشنامه اخیراً در سیستم یکپارچه سازمان ابلاغ شده است و کاری از دست او برنمیاید مگر اینکه خود بیمار مستقیماً به ساختمان مرکزی مراجعه و با رییس اداره مربوطه مذاکره نماید. روز بعد بیمار با سرخوردگی و در حالیکه صدای قدمهای مرگ را بلندتر از همیشه می‌شنود راهی ساختمان مرکزی در نقطه دیگری از شهر شده و سراغ رییس مربوطه را می‌گیرد. منشی رییس ابتدا او را به «دایره استثنائات مشمول بند فلان» راهنمایی کرده و از او می‌خواهد فرم مربوطه را پر نماید تا درخواستش در «شورای واحد تبصره ب» که ماهیانه یکبار تشکیل جلسه می‌دهد بررسی گردد. بیمار با ناراحتی بر خواست دیدار با رییس پافشاری می‌کند اما این بار با پرخاش منشی مجبور به ترک محل می‌شود. او فرصت درمانی آن هفته را از دست می‌دهد. هفته بعد با اضطرابی هستی شناختی و حالی به وخامت گراییده مجدداً پای به همان داروخانه می‌گذارد. بر صندلی اپراتور پیشین، فرد دیگری نشسته است. بیمار همان نسخه را تحویل داده و نومیدانه منتظر می‌ماند. اپراتور در آنی تمام نسخه را تحت شمول بیمه تایید کرده و سخن از هیچ بخشنامه‌ای به میان نمیاورد. داروها تحویل شده و بیمار با شگفتی به مرکز درمانی مراجعه می‌کند.
  •  این واقعه ظرف چند هفته در چند داروخانه دولتی شهر و چند استان مختلف تکرار می‌گردد و جانهایی را خسته و به مرگ نزدیکتر می‌کند.
  • در توصیف درام اجتماعی اخیر کِن لوچ، او که هر فیلمش بیانیه‌ صریحی علیه بیعدالتی و دیوانسالاری فاسد است، نوشته‌اند جهنم بوروکراتیکی از مینی‌هیتلرهای کارگزار که شانه بالا انداخته و می‌گویند«فعلاً سیستم قطع است.» دنیای قشنگ نویی که فرمانروایانش نه وکلا و وزرا که کارمندان جزء خونسرد و بی‌رحم اداراتند که با وظیفه‌شناسی آیشمنیِ خود بیگناهان را به اتاق گاز بوروکراسی می‌فرستند. حکایت واقعی بالا در تهران اتفاق میافتد و ماجرای دنیل بلیک در نیوکاسل. منتقدانی البته فیلمنامه لوچ را سانتیمانتال دانسته‌اند: کدام خدای اساطیری به مسئولان اداره کاریابی نیوکاسل اجازه داده است تا درخواست مستمری بلیک را که با بیماری قلبی دست به گریبان است و پزشکان ممنوع‌الاشتغالش کرده‌اند رد کنند؟ و درخواست کیتی و فرزندانش صرفاً بابت تاخیر در ملاقات با اپراتور خود به زمانی نامشخص موکول شود تا او به آخرین منبع درآمدش، تنش، دست بیازد؟ برای بیماری که در صف تهیه دارو در تهران از ناراحتی کم مانده بود به گریه بیافتد پاسخ چنین سوالی واضح است: خدای بخشنامه‌ها که مُنشی پرخاشجویی هم دارد.
  • اینجانب دنیل بلیک

برچسب‌ها: بوروکراسی
+ نوشته شده در  14 Mar 2017ساعت 20:56  توسط نوستالژیک  |