- بدون دخالت نیروی هوایی آمریکا، دست خدا به تعبیر ژیژک، هر زمینی سوریه و هر جنگی، جنگ داخلیِ پتیارههاست. آن که تن به مبادلات و معادلات زمینیان نمیدهد، قادر ما یشاء، deus ex machina عصر افسونزدایی شده ما، فقط USAF است.
برچسبها:
جنگ
+ نوشته شده در
19 Nov 2017ساعت 16:50  توسط نوستالژیک
|
- خیلی خلاصه شرح میدهم که چه فعل و انفعالی اتفاق میافتد که باعث میشود از سینمای اصغر فرهادی لذت نبرم. فرهادی هر بار از زاویه اخلاقی دعوت به قضاوت- یا شاید دقیقتر، عدم قضاوت- میکند یعنی دائم از مخاطب میپرسد "اگر تو بودی چه کار میکردی؟" اما با گرهگذاریهای مداوم مخاطب رو به نگاه دوباره و تجدید نظر در قضاوتش وامیدارد. اتفاق بامزهای که بعد از پایان فیلمهای فرهادی میافتد این است که میبینیم انگار این ما نیستیم که داریم درباره کنشهای پرسوناژهای فیلم قضاوت میکنیم بلکه این فیلم است که دارد ما را مورد قضاوت خود قرار میدهد. به عنوان مثال اگر معتقد باشی عمل شهاب حسینی در تعذیب و استنطاق آن پیرمرد درست است به لحاظ اخلاقی در طبقه متفاوتی قرار خواهیم گرفت نسبت به کسانی که معتقدند عمل آن پیرمرد از بیخ و بن قابل اغماض بوده و کل ماجرا حاصل یک تصادف است. این تبدیل سوژهی قضاوت به قاضی سوژه در نگاه اول کشش دراماتیک بالایی دارد اما وقتی بدانیم که حقیقت نهفته در کنشی که درام حول آن شکل گرفته، تعمداً پنهان و انکار شده است -همان اولین گره- در آنصورت شاید کلیت قضیه لوس و افراطی به نظر برسد. فرهادی میخواهد بقبولاند تصویر حقیقت همچون آینه شکسته میان کارکترها پخش شده (تعبیر کلیدی لیبرالها که من نیز خودم را نزدیک به آن میدانم و از این حیث انتقادی بر آن وارد نمیکنم)، اما با تعبیه پیشفرضی که میدانیم صحت ندارد و واقعی نیست: اینکه درک و فهم خود آن تصویر منعکس شده در تکههای آینه، خود آن گره آغازین، غیرقابل کشف است و بهتر است از آن بگذریم. چنین برداشتی در هوا معلقمان میکند. پیرمرد فیلم یا به قصد تجاوز به علیدوستی در حالیکه چهرهاش را از «روبرو» دیده و دریافته که فرد متفاوتی با فاحشه همیشگیست وارد حمام شده، یا نه صرفاً از انتظار خسته شده و به اشتباه افتاده و بعداز آگاهی از اشتباه خود بدون اصرار بر عملی غیراخلاقی رفته؛ یا علیدوستی چهره مرد را در مقابل خود دیده یا پشتش به او بوده. هر دو پرسوناژ دائم گفتههای خود را عوض میکنند، شاید با توجیه تاثیر تنشها و شرایط محیطی بر خاطره، در حالیکه مشخص شدن حقیقت این موضوع چیزی است که بر کل قضاوتهای مخاطب در طول فیلم سایه انداخته و به آن جهت میدهد. اما فرهادی با مبهم کردن روایت، و حتی با گرهافکنیهای مهندسی شده و کارآگاهی جدید، میخواهد قضاوت اخلاقی را از رمق بیندازد، که به نظر من فیلم را به ورطه تصنع و تجمل میکشاند. مخاطب کل فیلمهای فرهادی را گیج میزند نه به این دلیل که وارد هزارتویی طبیعی شده بلکه به این دلیل که همان آغاز کار بیهوا یک مشت از کارگردان خورده.

برچسبها:
اصغرفرهادی
+ نوشته شده در
11 Nov 2017ساعت 18:26  توسط نوستالژیک
|
- وقتی از شرایط کافکایی حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟
- «حتی در 'محاکمه' که به نظر مسقیماً متمرکز بر بوروکراسی است، قوانین مبهم و آیینهای دادرسی گیجکننده به چیزی بسا ترسناکتر اشاره دارند. گواهی بر این که نیرو محرکه هولناک سیستم حقوقی، حتی به دست مقامات ظاهراً قدرتمند نیز غیرقابل توقف است. چنان سیستمی که به عدالت خدمتی نمیکند بلکه تمام عملکردش در راستای دائمی کردن نقش خویش است، چیزی که هانا آرنت سالها پس از مرگ کافکا به آن جباریت بدون جبار لقب داد.»
برچسبها:
کافکا,
بوروکراسی
+ نوشته شده در
3 Nov 2017ساعت 16:42  توسط نوستالژیک
|