- یک نمونه از نگاه فاضلنمایی که میخواهد جامعالاطراف باشد اما در نهایت به ورطه کینتوزی و سانتیمانتالیسم میافتد. به فمینیسم لیبرال از جانب جمعگرایان نقدهایی وارد است از جنس نقدهایی که به هر فرآورده لیبرالی دیگر نیز وارد شده است؛ اینکه فمینیسم لیبرال همانقدر که دلمشغول مبارزه برای حقوق فردی -اعم از رفع تبعیض و برابری در مقابل قانون و عرصه عمومی، و نیز تحقق آزادیهای فردی و اجتماعی- هست درگیر مناسبات جامعه به مثابه یک کل نمیشود؛ اینکه صرفاً بر نقش فرهنگ در «زن» شدن زنان پای میفشارد؛ و اینکه غایت جدّ و جهد خود را بیرون کشیدن زن از نقشهای طبیعی و تاریخیاش همچون مادری و نشاندن در جایگاه یک شهروند بدون جنسیت تعریف میکند. میتوان با هریک از این آرا موافق یا مخالف بود اما این که، به قول نویسندگان متن زنان-مردان برابریخواهی را چون مظنونانی به پیشگاه خود فراخوانده و بخواهیم به «امتیازات طبقاتی و اتنیکی خود اعتراف کرده و فضای رسانهای را به بقیه زنان به حاشیه راندهشده واگذار کنند»، یا سخن گفتن «فمینیسم مرکز» را به مثابه خاموش کردن صدای «زنان کارگری که ماههاست حقوق نگرفتهاند، زنان افغان بدون حقوق شهروندی، زنان بلوچ با شوهر اعدامی، الخ» بدانیم، نقد نیست، کینتوزی کور است. کور بدین معنا که فاقد زمینیست تا در نقد خود بر آن بایستد. نه مانند نظرگاه فمینیسم مارکسیستی جزئاً ایده اقتصادی-طبقاتی خاصی را پیش رو میگذارد، و نه مانند سوسیال فمینیستها که دغدغه «مردسالاری» را همزمان با «سرمایهداری» دنبال میکنند، برای نوعی وحدت مبارزاتی در این راستا مفهومسازی میکند. صرفاً کروشه گشادی است که از کوبانی تا بلوچستان را با تکیه بر کلیدواژهی زن در بر خود میگیرد. چنین برداشتی از خواهری زنان ممکن است اخلاقی، انسانی و خیرخواهانه باشد اما گشادی بیش از حدش حتی مانع از طرح مسئله است چه برسد به کوشش در جهت یافتن پاسخی همدلانه. اینکه حرف نزنند مگر حرف مرا نیز بزنند آوانگارد نیست، ارتجاع محض است.
برچسبها: فمینیسم