-
«انسان آن شب است، آن هیچِ تُهی که همه چیز را در یکپارچگیِ بسیط خود در بر میگیرد: وفور پایان ناپذیری از بازنمودهها، از پندارهها، نه از آن نوع که صریحاً به ذهن میاید...شب است که اینجا حاضر است، درونیت [interiority] -یا- ژرفای طبیعت، ضمیر شخصی ناب[pure personal Ego]. در نمایش فانتزموگوریکال در هر سو شب است: در اینجا ناگهان، یک سر خون افشان میجهد، و در آنجا، شبحی سفید؛ و سپس به همان تندی ناپدید میشوند. آن هنگام که انسان به درون چشمهای دیگری بنگرد، آنچه ادراک میکند شب است. به درون شبی نقب میزند که دائماً هولناکتر میشود. این شبِ کائنات است که خود را به ما مینمایاند.»
-
-
-
*Lectures of Hegel, In Geroges Bataille's essay: Hegel, Death and Sacrifice
برچسبها: اضطراب