• «انسان آن شب است، آن هیچِ تُهی که همه چیز را در یکپارچگیِ بسیط خود در بر می‎گیرد: وفور پایان ناپذیری از بازنموده‎ها، از پنداره‎ها، نه از آن نوع که صریحاً به ذهن میاید...شب است که اینجا حاضر است، درونیت [interiority] -یا- ژرفای طبیعت، ضمیر شخصی ناب[pure personal Ego]. در نمایش فانتزموگوریکال در هر سو شب است: در اینجا ناگهان، یک سر خون افشان می‎جهد، و در آنجا، شبحی سفید؛ و سپس به همان تندی ناپدید می‎شوند. آن هنگام که انسان به درون چشمهای دیگری بنگرد، آنچه ادراک می‎کند شب است. به درون شبی نقب می‎زند که دائماً هولناکتر می‎شود. این شبِ کائنات است که خود را به ما می‎نمایاند.»
  • -
  • *Lectures of Hegel, In Geroges Bataille's essay: Hegel, Death and Sacrifice

برچسب‌ها: اضطراب
+ نوشته شده در  24 Oct 2013ساعت 12:5  توسط نوستالژیک  |