- فرق یک مترجم «ادبی» درجه یک مثل دریابندری (ادبی به این خاطر که ترجمههای غیرادبیش آنقدرها هم خوب نیست) با یک مترجم بزرگوار ولی متوسط همچون عبدالله کوثری یکی هم در تواناییشان برای صداگذاری درست روی شخصیتها و عمق دادن به این چندصداییست. مثلاً ترجمه بازمانده روز یا گوربهگور از نجف را با سور بز کوثری (یوسا) مقایسه کنید. نجف شخصیت تخت و یکبعدیِ پیشکار بازمانده روز را با انتخاب صدای عصاقورتداده و متکلّف از چیزی که حتی خود ایشیگورو میخواسته رویمختر کرده و کاملاً در کنتراست با صمیمیت و سادگی صدای خانم کنتون قرار داده. برعکس ترجمه کوثری در سور بز شبیه این دوبلههای روسی فیلمهاست که دو نفر مرد و زن به جای همه شخصیتها حرف میزنند. بخشی از این ناشی از بیظرافتی یوساست اما بیشتر از آن به بیظرافتی خود کوثری برمیگردد. صحنهای است در کتاب که اورانیا دختر میانسال، ساکن نیویورک و از روسای بانک جهانی، بعد از 35 سال به زادگاهش دومینیکن و پیش پدر علیل و آلزایمریاش، یک وزیر عالیرتبه سابق، برمیگردد و در قالب مونولوگ شروع به مرور خاطرات میکند. در ترجمه کوثری لحن او هیچ فرقی با آدمکشهای یک فصل قبلترش ندارد و تماماً حول این واگویه میچرخد که آیا دیکتاتور تروخیو مادر او را هم مثل همسران سایر وزرا «گای...است»، «تپانده است» و یا «ترتیبش را داده»! یکدرصد هم محتمل نیست وقتی زنی نیویورکی از طبقه بالای فرهنگی بعد از سالها پیش پدر برمیگردد با این واژگان سر صحبت درباره مادرش را باز کند. این نه صدای زن، که صدای خود یوساست و مترجم هم هیچ ایدهای برای رفع و رجوع این تکصدایی مضحک ندارد.
+ نوشته شده در
24 Sep 2018ساعت 19:14  توسط نوستالژیک
|