-
در نگارههای مسیحی یحیای تعمیددهنده نزدیکترین فیگور را به عیسی مسیح دارد. آنقدر شبیه که به سحتی بتوان از هم بازشناختشان. گفته میشود مسیح یکبار مریم مجدلیه را بوسید، به سادگی. یحیی ولی هرگز سالومه، این کلاسیک ترین فیگور فِمفتال، را نبوسید و تراژدی متقیانه خود را رقم زد: «مرا خواست نگریستن بر تو نیست ای سالومه، من بر تو نظر نخواهم کرد، من نه به ندای تو بل به ندای حق گوش فرا میدهم. دور شو ای شیطان که در کاخ بانگ بال فرشته مرگ میشنوم.»*سالومه در پاسخ، فقط وعده تهدیدناک بوسه بر لبان یحیی را میدهد. او که که قرار بود تا قدیس را فریفته خود کند، خود فریفته میشود.
-
اینجا، آن بُعد روحانی اغوا در نگاه کییر کگور، یعنی به سر حد رساندن منابع فریفتاری زن و بازگرداندنش به خود اوست که خودنمایی میکند. قدیس مبارزهجو پا به عرصه گذاشته است. در دوئل اغواگرانهای که شکل میگیرد، «هر دو طرف خواهان مرگ و تباهی ذهنی یکدیگرند. ربودن قدرت دیگری، به قتل رساندن یا به بیان بهتر قربانی کردن زیبایی شناسانه ای که در نگاه کگور، همیشه در سطحی روحانی به وقوع میپیوندد.»**
-
سالومهای که اسکار وایلد به تصویر میکشد، عاقبت قدرت فریبندگی خود را در رقص مشهورش به منصه ظهور میرساند، یک استریپتیز هفت مرحله ای که میل هِرود، پدر ناتنیاش را برانگیخته و در عوض سر بریده ی یحیی را جایزه میگیرد. به نظر میرسد این پایان دوئل باشد: فمفتال پیروزمندانه لب بر لب خونالود یحیی میگذارد «آخر لب تو را بوسیدم ای یحیی. از دهانت مزهای تلخ چشیدم. آیا تلخی خون بود یا تلخی عشق؟ می گویند که عشق تلخ است، چه باک که من عاقبت لبانت را بوسیدم ای یحیی.» ولی وایلد مجددا یادآوری میکند که اغواگری فرآیندی قربانی ساز است و سالومه را یارای بر هم زدن قاعده نیست. «برگشت پذیری عمل قربانی، شکل کشنده ای از مبادله ای نمادین است که از هیچ چیز حتی جان خود دریغ نمی کند. مرد تنها مامور عملیاتی است که از خود او فراتر می رود. قربانی کاملا بیگناه نیست چرا که به عنوان باکره ای زیبا و اغواگر، در خود چالشی دارد که تنها با مرگش می تواند مواجه شود. اغوای او، قاتل اوست.»***
-
فِم فتالِ سنگی، این قانون را وقت خُرد شدن زیر ضرباتِ سربازانِ هرودِ پشیمان میفهمد.
- -
1.سالومه/ اسکار وایلد/سیروس بهروزی
-
2،3. اغوا؛ ژان بودریار
-
نقاشی از فدریکو بلتران ماسس
-
برچسبها: عشق, La Femme