-
«
تردید» هنوز به نیمه نرسیده بود، نیمی از صندلیهای سینما -فرضا یکی از این سینماهای سه هزار تومانی که عمو قالیباف در هر محله ای یک دانهاش را ساخته- خالی شده بودند و سینمادار شانس آورد که ملت گوجه فرنگی دَم دستشان نبود. بهترین فیلم جشنواره فجر بیست و هفتم و نامزد بسیاری از عناوین بهترین دیگر،و دومین فیلم کارگردان پس از هجده سال تنها یک شوخی بیمزه بود. ما و رفقا ولی تا آخرش ماندیم و افاضات روانپریشانه کارگردان را تحمل کردیم. چرا؟ چون خیلی انتلکتوئل بودیم و مثلا در این هملت به سبک ایرانیِ الکن که داشت گند میزد به روح و روانمان نکته خاصی دیده بودیم؟ نچ. علت اصلی تبدیل درام روانکاوانه استاد به کمدی اسلپ-استیک در ذهن ما بود، ناشی از حضور بازیگری سندروم داونی ولی بامزه در نقش برادر ترانه علیدوستی که کپی برابر اصل استاد جراحیمان بود و با هر حرکتش، یاد خاطره هایمان میافتادیم و میخندیدیم! راستش از جرقه هایی مثل
درباره الی و
تنها دوبار زندگی میکنیم و
تهران انار ندارد که بگذریم، فیلمفارسی های این روزها را دیدن از دم، استاد و غیر استاد، فقط به یک چیز میماند: کولونوسکوپی بدون استفاده از مواد لیز کننده.
+ نوشته شده در
9 Oct 2009ساعت 13:40  توسط نوستالژیک
|